Welcome

راهیانه، همان راهی در رایانه است

سه‌شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۱

امام‌زاده چوپانان (2)


نوشته‌ی آقای امیر افضل
 امامزاده سید جلال الدین
وبلاگ آستان امامزاده آقا سید جلال الدین واقع در دهستان چوپانان
 تاریخچه امامزاده


جناب آقای مستقیمی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ که خدایش بیامرزد پرسیدی ؟ که پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین که خدایش رحمت کند نپرسیدی که مدعی بود ؟ولی من پرسیدم که پدر بزرگم بود.
استاد محمد حسین { تولد 1277 ، وفات 1370}گفت : پنجاه ساله بودم که چند شب موقع آبیاری در دشت چوپانان { او همراه با بنایی ، کشاورزی هم می کرد } نور سبزی را می دیدم که از طرف کوه اره دره ای می آمد و در محل فعلی امامزاده لحظه ای توقف کرده و دوباره از همان راهی که آمده بود باز می گشت . شدت نور از چراغ باد { فانوس } پر نور تر بود { چراغ طوری } .
استاد محمد حسین دستی به پیشانی چروکیده اش کشید و ادامه داد : شبی در خواب دیدم سیدی نورانی بر بالینم آمد و فرمود : یکی از فرزندان من در این محل مدفون است ، از شما می خواهم برایش زیارتگاهی بنا کنی و رفت .
چند شب بعد که بطور کلی فراموش کرده بودم، دوباره این خواب تکرار شد ، این بار آقا با تحکم بیشتر از من خواست ساختن زیارتگاه را هر چه زود تر شروع کنم .
فردای آن روز خوابم را با اطرافیانم در میان گذاشتم ، هر کسی حرفی زد . شاید یک ماه بعد دوباره آقا را در خواب و بیداری زیارت کردم ، ایشان محل دقیق را نشانی دادند و فرمودند اگر شک داری هفت متر بکن {حفاری کن } تا به جسد فرزندم برسی و اگر نگران هزینه اش هستی شمشیر و زره اش را پیدا خواهی کرد ، بفروش و هزینه کن . گفتم چگونه بسازم و با چه نامی ؟ (( ساختمان به همین شکلی که ساختم به نظرم آمد )) فرمود : به همین شکل که می بینی به نام سید جلال الدین
صبح آنروز با فرزندانم محمود ، محمد علی و محترم شروع به کار کردیم.
امیر : کسی هم به شما کمک کرد ؟
استاد محمد حسین : در حالی که قطره اشکی صورت چروکیده اش را نوازش میکرد گفت : عده ای ناباورانه با این موضوع بر خورد کردند ، خیلی ها هم قبول داشتند .
یکروز که برای نهار به خانه بر میگشتیم در خیابان عبدالرحیم محمد(رحیمی) با تمسخر گفت : استاد محمد حسین امامزاده لوهوردی{سنگ بزرگ} را ساختی ؟{ از آن رو این اصطلاح را بکار برد که در آنجا چندین سنگ بزرگ وجود داشت }
دقیقه ای نگذشته بود که از دل درد شدیدی به خاک افتاد . لحظه ای به خود آمد توبه کرد و از من خواست از سید جلال الدین بخواهم او را ببخشد . ایشان شفا پیدا کرد . و کمک قابل توجهی به امامزاده کرد.
سخن فراوان است ، همه آنانکه اعتقادکی به آقا سید جلال الدین دارند ، کرامات فراوانی از این بزرگوار دیده اند .
استاد محمد حسین چهار سال بعد از ساختمان زیارتگاه ، در راس گروهی عازم عراق و عربستان شد و زیارت چهارده معصوم را به کمال رساند . در سن 90 سالگی آقا را به خواب دید که از او خواسته شده بود سقف دوم را که چند سال قبل دیوار هایش را به همت آقای سلطانی پای کار آورده بودند ، بزند که این مهم را انجام داد و چهار سال بعد در خلد برین یزد آرام گرفت . روحش شاد.
جناب آقای مستقیمی از شیخ پرسیدی و از سلطانی که خدایشان رحمت کند. من از هیچکدام که قد و قواره آن را نداشتم .
 من از کاووس پرسیدم او گفت : پسر بچه ی کنجکاو و شیطانی بودم ، به چشم خود دیدم آقایانیکه {خدایشان بیامرزد } در داخل امامزاده دست روی قرآن گذاشتند و قسم یاد کردند و چند روز بعد در یک سانحه بسیار نادر و بسیار تاسف انگیز کشته شدند. آهی کشید و ادامه داد: سالها بعد که متولی امامزاده بودم روزی استاد حسن قربون به امامزاده آمد و بعد از زیارت به من پیشنهاد کرد چند روزی در امامزاده بنایی کند و حدود پنج هزار تومان برآورد هزینه کرد . که من گفتم : امامزاده ریا لی پول ندارد . استاد حسن گفت : مبلغی که به مزد من مربوط می شود . صبر میکنم ، صد هزار مرتبه شکر زن و بچه ی گرسنه ای در خانه ندارم . ولی من زیر بار قرض نرفتم و از امامزاده بیرون آمدیم . دقایقی بعد در خیابان با آقای حسین ضیایی برخورد کردم که گفت : کاووس کجایی که چند روزه میخواهم ببینمت ، پنج هزار تومان نذر امامزاده ، چند روزه تو جیب منه ، که موهای بدنم راست شد .
جناب آقای مستقیمی از شیخ پرسیدی و از سلطانی که هر دو به رحمت ایزدی پیوسته اند. من از کاووس پرسیدم و از حاج حسن حلوانی که حی و حاضر اند که خدا وا لدینشان را بیامرزد.
حاج حسن حلوانی را در امامزاده ملاقات کردم در حالیکه حالت عجیبی در چشمانش پرسه میزد گفت : من قبولش دارم خیلی هم قبولش دارم یک فرقونو دارم که صدقه سریت ماهی پانصد تومان بهم میده حقوق بازنشتگی هم دارم خدا را شکر نیاز مالی ندارم ، ته مانده ی عمرم را تمام قد در خدمتش ایستادم ، من دیدمش من سید را چندین بار در خواب دیدم ، کار هم برایم کرده ، زمانی برای یک کاری مستاصل شده بودم به هر دری میزدم نمی شد . دست به دامن آقا شدم . خواب دیدم در صحن امامزاده با جمعیت زیادی ایستاده ایم . آقا سید جلال الدین در آستانه8 درب امامزاده ایستاده سخنرا نی می کرد . در پایان سخنرا نی فرمود : هر کس کاری دارد نزد من بیاید ، جمعیت هجوم بردند ، آقا فرمود : اول آن آقا بیاید و اشاره به من کرد ، فردای آنروز به شکل معجزه آسایی مشکلم حل شد. و با دستش قطره اشکی که روی گونه اش سریده بود پاک کرد .
قبلا از تمام کسانی که در این گفتار به اسامیشان استناد کردم پوزش می طلبم.
فرجام سخن : هم اکنون به حول و قوه ا لهی امامزاده چشم و چراغ چوپانان است . که اگر نبود ، اگر مسجد جامع با آن عظمت نبود ، که اگر حسینیه با آن وسعت نبود و اگر گلزار شهدایمان نبود ، پس به چه می نازیدیم ، در این الماس تراشیده ی کویرمن نمی دانم ، اگر می دانی بگو 
اگر از کرامات امامزاده سید جلال الدین سراغ دارید به ما اطلاع دهید تا در این وبلاگ درج شود
e-maile: echoopanan@yahoo.com 
 نوشته شده توسط امیر(نوه حاج محمد حسین نظریان) در یکشنبه 25 مهر1389 | 6 نظر

آقای عباس زاهدی در پاسخ به مطالبی که در سایت امام‌زاده‌ی چوپانان درج شده بود این مطلب را ارسال داشته‌اند که عیناً آن را پست می‌کنم:

جناب آقای مستقیمی

(
خواهشمندم مطلب زیر را در ارتباط با تاریخچه بنای امامزاده چوپانان در سایت خود درج فرمائید . از زحمتی که در مورد این سایت و اداره ان تقبل فرموده اید بی نهایت سپاسگزارم و از خداوند توفیق جناب عالی را ارزومندم)

خویشاوند و همشهری عزیز

من خود اهل و زاده چوپانان هستم و امروز که 65 سال از عمرم سپری گردید هم مرحوم شیخ و هم مرحوم حاج محمد حسین را دیده و از نزدیک هر دو انها را میشناختم و با هر دو نسبت فامیلی اندکی داشتم ، راجع به امامزاده چوپانان مطلبی از قول اقای مستقیمی دوست عزیزم در سایت چوپانان درج گردید بود و در پاسخ جناب عالی با کمال تاسف جوابیه ای مرقوم فرمودید به نظرم می اید نوشتن این مطالب باعث خواهد گردید مختصر ساختمانی که با زحمت عده کثیری که اکثرا جماعت راننده و قشر زحمت کش جامعه هستند در معرض خطر تخریب قرار گیرد.
نوشته اید آن جناب امامزاده محل دفن شمشیر و زره خود را به مرحوم حاج محمد حسین نشان داده است بنده هیچ گاه شمشیر و زره مزبور را نزد حاج محمد حسین که ندیده ام و یحتمل هنوز بایستی در همان محل مدفون باشد.
احتمال نمیدهید که افراد زرنگ و جستجو گر زیر خاکی دست به حفاری در زیر این بنای خشت و گلی بزنند و اصل و اساس آن را تخریب نمایند و این جواهر گرانبها پس از چند صباح از موزه لندن سر در اورد !!!!!؟
اخر فرزند عزیز بهتر است تعصب بیخود به خرج ندهید . خدا بیامرزد پدر بزرگت را که حداقل خدمتی که کرد و در نزد خدا ماجور خواهد افتاد سر پناه و زائر سرایی بود که باعث و بانی ان گردید و تا ابد نیز امرزش برای خود خرید دیگر نیازی به خرافه پروری و اینگونه احادیث از قول کسانی که امروز اسیر خاکند نیست و این صحبتها باعث سست شدن ایمان و اعتقاد انسان نیز خواهد شد و استغفر الله به مغز انسان خطور خواهد کرد که ممکن است شجره نامه ها و اثار معتبری که مبین وجود امامزاده های بر حق موجود در مملکت نیز هست شاید اینگونه بوده باشد و بیان اینگونه مطالب برای افرادی که سنی دارند و هنوز به لطف خداوند در روستای چوپانان در قید حیات هستند و حاج محمد حسن و احداث بنای امامزاده را از ابتدا به خاطر دارند زیاد جذاب و جالب نخواهد بود
در هر حال اینجانب اعتقاد معتقدین را میستایم زیرا حداقل نفع ان پولی است که به صندوق ان ریخته میشود و باعث توسعه ان و ابادانی بنا خواهد گردید و مسافرینی که به این روستا میایند دمی زیر سایه ان خواهند ارمید و کمکی نیز خواهند کرد و ثواب همین امد و رفت ها برای حاج محمد حسین کافی خواهد بود و دیگر نیازی به خرافه پروری نیست
و اما مطلب بعد :
مرقوم فرموده اید که مسجد جامع چوپانان از طفیل امامزاده ساخته شده
این یک گناه بزرگ و بی انصافی تمام است ، بنای مسجد جامع توسط مالکین اولیه چوپانان که همگی محمد نام بوده اند صورت گرفت و خداوند روح همه انها را شاد گرداند که حتی حاضر نشدند نام این مسجد را محمدی یا محمدیه بگذارند که مبادا تظاهر شده باشد و بنای این مسجد سالها قبل از احداث امامزاده بوده و ارتباطی به یکدیگر ندارد
آن مرحومین اهل اسم و رسم و تظاهر نبودند و مسجد را ساختند و نامش را جامع گذاردند
نه مثل مردم امروز که با نصب دو متر کاشی نام خود را بر ان حک مینمایند تا برای خود اسم و رسمی دست و پا کنند
فرزندم امیدوارم از خواندن این مطالب دلگیر نشوی
من شما را فرزند خطاب کردم زیرا از طرف مادر با شما قرابت سببی دارم و خیر و صلاح شما را میخواهم
از خداوند برایت ارزوی طول عمر با عزت دارم و هم از او میخواهم که ذهن ما را پاک و منزه سازد و به صرا ط مستقیم رهنمون نماید
و السلام
عباس زاهدی
26/7/89
یزد

سخنی چند با همولایتی‌ها:
بعضی از دوستان در کامنت‌ها یا با ایمیل یا تلفنی از من خواسته‌اند که بعضی از کامنت‌های توهین‌آمیز را حذف کنم و بعضی هم تقاضا دارند کل مطلب را حذف کنم از آنجا که سال‌هاست با سانسور می‌جنگم هرگز خودم سانسورچی نخواهم شد اتفاقاً چون در حال تهیه اطلاعات برای تاریخ چوپانان و رسم و رسومات و معرفی همه‌ی چهره‌های چوپانانی هستم این فرصت را مغتنم شمرده و از اطلاعات آن در هر زمینه‌ای بهره می‌برم از توهین‌ها هم باکی ندارم که عقیده دارم نقابداران اگر توهین کنند به خود توهین کرده‌اند تنها خواهش دارم مرا نوک حمله خود قرار دهید و خدای ناکرده به اشخاص مرده یا زنده که نمی‌توانند به میدان بیایند توهین نکنید ما افتخار می‌کنیم که چوپانان و چوپانانی یک سر و گردن از همه‌ی کویریان بلندتر و بافرهنگ‌تر است شایسته ما نیست. اگر بحثی هست در باره‌ی امام‌زاده باشد از این و آن نام نبرید شاید کسانی برنتابند. یک رباعی میهمانتان می‌کنم:
در شش دهه عمر آردها بیخته‌ام
اینک الکم به دار آویخته‌ام
کودک شده‌ام دوباره با شیطنت آب
در خوابگه مورچگان ریخته‌ام
محمد مستقیمی- راهی

هیچ نظری موجود نیست: