By: Larissa Shmailo
Date
Good morning, blind date; like Milton's daughters, I will
read to you.
Good morning, date from hell; why are you still here? I sent
you a Dante with a map.
Good morning, birth date and the day that I'll marry, or
die; my biography will read, I was born.
Good morning, date that will live in infamy, or in Queens,
which Fitzgerald called land of ashes, preferring East Egg.
Good morning, dried-apple & fig-leaf date that covered
my foremother's love, this figured by Usher as a fall.
Good morning, daylight savings time, falling, falling back,
taking time from the bottom and cycling it up top.
Good morning, end-of-the-world and rapture date, since dying
is a revelation (and a high).
Good morning, time, curving gently beneath my outstretched
palms and slipping through my hands.
Persian version of the poem:
از: لاریسا شمایلو
تاریخ
صبح بهخیر،
تاریخ کور؛ همانند دختران میلتون، من برای شما میخوانم.
صبح بهخیر،
تاریخ دوزخ؛ چرا شما هنوز اینجایید؟ من یک دانته با یک نقشه برایتان فرستادم.
صبح بهخیر،
تاریخ تولد و روزی که من ازدواج میکنم یا میمیرم؛ زندگینامهی من آن را میخواند،
من زاده شدم
صبح بهخیر،
تاریخ که در بدنامی به سر میبری، و یا در کویینز نیویورک، که فیتز جرالد سرزمین خاکستری
، یا بهتر «تخم مرغ شرق» میخواندش..
صبح بهخیر،
سیب خشکیده و برگ انجیر تاریخ که پوشش عشق مادربزرگ مادربزرگ من شدی،به هیأت
پیشقراول به نام یک هبوط.
صبح بهخیر،
روشنایی روز صرفه جویی در زمان، هبوط، هبوط بازگشت، صرف زمان از پایین و دوربازگشت
آن تا بالا.
صبح بهخیر
پایان جهان و بیخودی تاریخ، چرا که مرگ وحی است (و یک پرواز).
صبح بهخیر،
زمان، به آرامی رکوع پایینتر از دستان قنوت من و لغزش از راه همین دستان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر