ادامهی بحث امامزاده
این که گویند اسم اعظم داشت جم افسانه ایست
همت شه داشت بر تخت سلیمانی نشست
این
روزها یا ایمیلی دربارهی امامزاده دارم یا تلفنی و کامنتها را هم که
خودتان میبینید به این که مطالب را سانسور کنیم قبلاً پاسخ دادم اما
خیلیها تقاضا دارند که به آقای امیر افضل پاسخ بدهم.
نمیدانم چرا بعضی اینگونه برخورد میکنند. نوشتههای آقای امیر افضل هیچ مغایرتی با نوشتهی من ندارد: من نوشتهام استاد محمدحسین نظریان خوابنما شد، ایشان هم خواب پدربزرگ خود را مشروح نوشتهاند در حقیقت نوشتهی ایشان جزئی از کل است اشکال کار در این است که دوستان متون را درست و دقیق نمیخوانند، جوزده شده و با عینک از پیش تنظیم شده سرسری متون را خوانده و مطابق همان جو اولیه یادداشت مینویسند اصلاً در این نوشته انکار و اظهار نیست من نمیدانم از کجای نوشتهی من انکار رفتار مرحوم حاجمحمدحسین نظریان برداشت میشود من حتی شخصیت ایشان را ستودهام که شخصی معتقد بوده چون هیچگاه درپی متولیگری امامزاده نبود که میتوانست باشد و پیداست که به دنبال منافع دنیوی نبوده است. شما اهالی دنیای مجازی باید اغلب دانشگاه دیده باشید چرا این قدر سطحی با نوشتهها برخورد میکنید. هرگز نوشتهی من انکار نیست که نوشتهی آقای افضل اظهار باشد، کل و جزء است. من حتی مرحوم حسین سلطانی را که شخصاً با ایشان جنگیدهام، گناهکار و مقصر نمیدانم او هم با باورهای خود اقدام کرد و اگر چند صباحی متولی امامزاده شد هرگز سوء نیتی در او نبود و صناری هم سوء استفاده نکرد و چه بسا که از جیب خود هم بسیار هزینه کرده باشد بله همهی این اقدامات در سایهی باورها و اعتقادات این افراد بوده است اما باید بدانیم که هیچ کدام ربطی به تاریخ ندارد تاریخ وقایع و اعمالی است که از انسانها سرزده و باقی مانده است کندوکاو ذهنیات، تخیلات، توهمات و اعتقادات افراد بشر نیست چرا این گونه برخورد میکنید.
نمیدانم چرا بعضی اینگونه برخورد میکنند. نوشتههای آقای امیر افضل هیچ مغایرتی با نوشتهی من ندارد: من نوشتهام استاد محمدحسین نظریان خوابنما شد، ایشان هم خواب پدربزرگ خود را مشروح نوشتهاند در حقیقت نوشتهی ایشان جزئی از کل است اشکال کار در این است که دوستان متون را درست و دقیق نمیخوانند، جوزده شده و با عینک از پیش تنظیم شده سرسری متون را خوانده و مطابق همان جو اولیه یادداشت مینویسند اصلاً در این نوشته انکار و اظهار نیست من نمیدانم از کجای نوشتهی من انکار رفتار مرحوم حاجمحمدحسین نظریان برداشت میشود من حتی شخصیت ایشان را ستودهام که شخصی معتقد بوده چون هیچگاه درپی متولیگری امامزاده نبود که میتوانست باشد و پیداست که به دنبال منافع دنیوی نبوده است. شما اهالی دنیای مجازی باید اغلب دانشگاه دیده باشید چرا این قدر سطحی با نوشتهها برخورد میکنید. هرگز نوشتهی من انکار نیست که نوشتهی آقای افضل اظهار باشد، کل و جزء است. من حتی مرحوم حسین سلطانی را که شخصاً با ایشان جنگیدهام، گناهکار و مقصر نمیدانم او هم با باورهای خود اقدام کرد و اگر چند صباحی متولی امامزاده شد هرگز سوء نیتی در او نبود و صناری هم سوء استفاده نکرد و چه بسا که از جیب خود هم بسیار هزینه کرده باشد بله همهی این اقدامات در سایهی باورها و اعتقادات این افراد بوده است اما باید بدانیم که هیچ کدام ربطی به تاریخ ندارد تاریخ وقایع و اعمالی است که از انسانها سرزده و باقی مانده است کندوکاو ذهنیات، تخیلات، توهمات و اعتقادات افراد بشر نیست چرا این گونه برخورد میکنید.
نوشتههای
آقای افضل تنها برای من غیر منتظره بود، راستش خلاف انتظار من بود مخصوصاً
وقتی فهمیدم که ایشان فرزند دوست بسیار عزیزم آقای آقامهدی افضل هستند چون
من و آقامهدی از دوستان بسیار نزدیک بوده و هنوز هم گرچه گهگاهی یکدیگر را
میبینیم هستیم در همین وبلاگ عکسی از من و او وجود دارد با یادداشت دو
فیلسوف جوان او در سالهای 53-54 و بعدها هم از شیفتگان تأتر بود و مینوشت
و چقدر هم زیبا مینوشت و اجرا و کارگردانی میکرد حتی یکی از تأترهای او
را خودم در نایین دیدم و در این عکس که در وبلاگ هست و مرا به دورانی بسیار
دوستداشتنی میبرد ما دربارهی کتاب (تمثیلات) اثر (فتحعلی آخونداف) بحث و
گفتگوی فلسفی میکنیم البته نمیدانم چرا بعدها متأسفانه از این قلم زیبا و
توانا نوشتهای ندیدم. راستش انتظار نداشتم فرزند چنین انسان فرهیختهای
از این دیدگاه به موضوع بنگرد گرچه باز هم همان احترامی را برایش قائلم که
برای پدر بزرگوارش چون اهل قلم است راستش آیا لازم بود برای یک مطلب چند
سطری وبلاگ درست کنند که احتمالاً در همین یک مطلب میماند و خدا کند که
نماند اگر این مطلب را برای من ایمیل کرده بودند درست زیر مطلب خودم درج
میکردم تا خوانندگان در یک جا با دو مطلب روبرو باشند من مدتهاست به
دنبال اطلاعاتم برای تاریخچهی چوپانان، چوپانانی که قرن دوم عمر خود را
تازه شروع کردهاست و مسلم است که اطلاعات تاریخی آن کلاً افواهی است باید
از این و آن شنید کسانی که در برابر اینگونه نوشتهها جبههگیری میکنند
نگاه محققانه ندارند. موجسوارانی هستند که از آشوب جهل عامه استفاده کرده
توفانی میآفرینند تا موجی حرکت کند و بر آن سوار شوند راستش جا خوردم وقتی
دیدم فرزند چنین انسان فرهیختهای که در دههی پنجاه آثار فتحعلی آخونداف
میخواند و نمایشنامه مینوشت و چهل سال پیش روشنفکر و آگاه بود و قطعاً
آقازادهی ایشان دانشگاه دیده هم هستند چنین دیدگاهی داشته باشند که به
استناد خواب و رؤیا و تخیل و توهم مستندنویسی کنند اگر این مطلب به عنوان
خاطرهای از پدربزرگ یا در داستانی تخیلی بیان شود پذیرفتنی است نه به
عنوان یک سند تاریخی آن هم با لحنی جوآفرین که: آقا تو کفر محضی و من حقیقت
محض و تنها لحن ایشان است که فرافکنی کرده و بحث و جدال علمی را به انحراف
کشانده است و الا در محتوای نوشتههای ما هیچ تضادی وجود ندارد.
و اما یادداشتها با نام و بینام:
گرچه عقیدهای به پاسخگوییهایی اینچنینی ندارم تنها میخواهم تحلیلی داشته باشم که ببینید واقعا بعضی بیتوجهاند و بعضی هم موجسوار:
در میان یادداشتها یادداشتی هست که خطاب به من گفته: اگه مردی هرچه را قبول نداری اعتراف کن!
دوست
عزیزی که نمیدانم کیستی و چه میجویی! اگر شما اطلاع دارید که من چه چیز
را قبول دارم و چه چیز را قبول ندارم لابد در حضورتان اعتراف کردهام که
چنین با اطمینان سخن میگویی، پس جرأت اعتراف دارم شما اگر جرأت دارید فقط
نامتان را بنویسید.
یا
آن یادداشتی که مدرک تحصیلی مرا به رخ آقای نظریان کشیده بود و ایشان هم
بلافاصله جبهه گرفته و باعث شده دیگری آن یادداشت را به من نسبت دهد!!
ببینید! واقعاً
نوبر است، همولایتیهای عزیزم! اگر فکر میکنید رفتار من ناآگاهانه و از
سر بیفرهنگی است، شما را به خیر و ما را به سلامت! من خیلی خوب میدانم که
دانشگاههای ما کارخانههای مدرک سازیند و اگر در ایران کسی چیزی میشود
به همت خود است باور کنید هنوز مدرکم را از دانشگاه نگرفتهام تنها در
آموزش و پرورش به آن نیاز داشتم آن
هم نه به خودش بلکه به نامهی تأیید آن که به همان هم اکتفا کردم، خیر
دوستان اینگونه که بعضی گمان میکنند نیست، مشک آن است که خود ببوید نه که
عطار بگوید. من آنچه کردهام و میکنم بسیار فراتر از مدرک تحصیلی من است
نیاز نیست که در کامنتی ناشناس با چهرهای نقاب زده، پز مدرک تحصیلی بدهم
چون پز نیست تنها گوشهای از واقعیت است!
یادداشتی که این نوشته را هجمهی فرهنگی از طرف استکبار جهانی میبیند هم که پیداست داییجان ناپلئون چوپانانی است.
آنان
که تهدید میکنند که اگر مطلب را پاک نکنی چه و چه میشود و امامزاده
سیدجلالالدین سنگت میکند هم نگران نباشند و برای من دل نسوزانند چون از
آن اسقبال میکنم چون اگر سنگ بشوم نیاز نیست آیندگان مجسمهام را بسازند
چون آماده است.
ببینید
چقدر در گفتهها و نوشتههایمان بیدقت هستیم. بیایید واقعبینتر باشیم،
امامزادههایی مثل امامزادهی چوپانان در کشور ما فراوان است و نوشتن
تاریخچهی دقیق آنها نه کفر است و نه بیدینی بلکه عین دیانت است که اصل
دیانت صداقت است! حقیقت این است که امامزادهی چوپانان مدفن کسی نیست حالا
من حقیقت را پوشاندهام و کافرم یا......؟
مطمئن
باشید نوشتهی من و صدها نوشته از این دست نه قصد ویرانی امامزده را
دارند و نه میتوانند چنین کنند مگر این که این نوشتهها طبق حدس آقای عباس
زاهدی سوداگران و یغماگران فرهنگ این مرز و بوم را برانگیزد و در جستوجوی
آن سپر و شمشیر کذا ،آن را ویران کنند ببینید ! کجا ایستادهایم؟ در جایگاه کسی که نگران است : نکند عامه از جهل بیرون بیایند و به آگاهی برسند! این جایگاه را دوست دارید؟
محمد مستقیمی- راهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر