Welcome

راهیانه، همان راهی در رایانه است

سه‌شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۱

امام‌زاده (6)


تکفیر از درفش تا قداره

چند روز پیش که چند سطری در تاریخچه‌ی امام‌زاده‌ی چوپانان نوشتم در این خیال بودم که ننگ کشتن فرزندان پیامبر(ص) را از دامان پدران چوپانانیم بشویم
چرا که هر کجا امام‌زاده‌ای به شهادت رسیده یا پدران من خود او را کشته‌اند یا دست کم به فرستادگان خلیفه‌ی توس و بغداد فروخته‌اند آن روز که آن چند سطر را می‌نوشتم انتظار نداشتم که برق درفش پدران پینه‌دوز نیشابوریم را در دست فرزندان دیجیتال چوپانانیم ببینم که دیدم. به یاد پدرم ناصر خسرو افتادم که گفت:
به نیشابور که رسیدیم پای‌افزارم پاره پاره شده بود به بازار رفتم و آن را به پینه‌دوزی سپردم تا وصله پینه‌ای کند هنوز در حال چانه زدن بودم که بلوایی در گوشه‌ای از بازار برپا شد پینه‌دوز درفش در دست بی که برای ما تره خرد کند به آن سو دوید و دقایقی بعد بازگشت در حالی که تکه‌ای گوشت بر درفشش بود. پرسیدم چه بود آن بلوا؟ گفت : یکی از شاگردان ناصر خسرو شعری از او خوانده بود و مردم بر سر او ریختند و او تکه پاره کردند من هم خویش را رساندم و سهم خود برگرفتم تا بهشت بر من بایا شود. پای‌افزار کهنه برگرفتم و از نیشابور گریختم چرا که آشکار بود در شهری که با شاگرد ناصر خسرو چنین کنند با خودش چه خواهند کرد!
و پانصد سال گوشت تن پدران ناصرخسروی من بر درفش پدران پینه‌دوز نیشابوریم رفت و پدران ناصرخسرویم پانصد سال صبر کردند و دندان بر جگر گذاشتند و گوشت خویش بر درفش پدران پینه‌دوز نیشابوریم دیدند تا پس از پانصد سال پدرم شیخ صفی‌الدین اردبیلی قد برافراشت و در قزوین بر تخت و در اصفهان بر عرش نشست و پدران ناصر خسرویم رخصت یافتند، قداره کشیدند و از خون پدران پینه‌دوز نیشابوریم آسیاب‌ها گرداندند که روی مغول را س‍پید کردند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !
محمد مستقیمی- راهی

هیچ نظری موجود نیست: