Rahi0098 rahiyaneblog https://www.google.com/search?q=rahi0098.rahiyaneblog@blogger.com mohammad rahi
Welcome
راهیانه، همان راهی در رایانه است
دوشنبه، دی ۰۵، ۱۴۰۱
Rahi0098 rahiyaneblog Yo!
سهشنبه، مهر ۰۵، ۱۴۰۱
پنجشنبه، مرداد ۲۰، ۱۴۰۱
در سایهسار سوگ سایه
در سایهسار سوگ سایه
«مژده بده، مژده بده،
یار پسندید تو را
سایه او گشتی و او
برد به خورشید تو را»
تا بدرخشی خوش در عرصهی
میدان ادب
پیکرهپرداز هنر خوب
تراشید تو را
چنگ به شور آورد و
عود در آتش زد تا
نغمهی خوش ساز کنی
برد به ناهید تو را
زهره که خود بود خدای
هنر آمد به نوا
ز اوج فرود آمد بر
خاک و پرستید تو را
« یار پسندید تو را
مژده بده، مژده بده
سایه او گشتی و او
برد به خورشید تو را»
خورشید هم داغزنان
از سر ما سایه ربود
برد کند یکسر همسایهی
«امید» تو را
م – راهی
دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۴۰۱
یادداشت های پراکنده
از دوستی پرسیدم: چرا همسر اول طلاق گفتی؟ گفت: از هیچ کس رو نمیگرفت جز من!!!!
گفتند چرا دخترت را به فلانی نمیدهی گفت: بعضی میگویند گذشته بعضی میگویند گذاشته من در میان گذشته و گذاشته ماندهام هرچند توفیری در این دو نیست.
یکی از نویسندگان مشهور را گفتند چرا زن نمیگیری گفت: دوستان دارند
گفتند: سیگار را ترک کن گفت: سیگار تنها دوستی است که پا به پای من میسوزد چگونه ترکش کنم؟
دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۴۰۱
زمستون
بهار سرماشه انگار داره میلرزه هراسونه
میخواد پیدا بشه امّا نمیتونه نمیتونه
بهار افسرده، تابستون خفه، پاییز پژمرده
در این جا سال یک فصله زمستونه زمستونه
خزون جارو زده دشت و در و صحرا و جنگل را
اگه سبزی جا مونده از بهاران توی گلدونه
به هر جا هر طرف نرده قرق قانون شبگرده
اگه فانوس پیدا نیس توی خونه به زندونه
صدایی جز صدای قارقاری از کلاغی نیس
هوا سرده، خیابون یخ زده، تاریک و لغزونه
عبوری نیس در کوران و جیغ بوف کوری نیس
سگ ولگرد تنها عابر توی خیابونه
سه قطره خون به روی برف در بنبست ماسیده
که تنها یادگار داش آکل اون مرد میدونه
صدای تخمه خوردن نیس زیر کرسی یلدا
صدایی گر شنیدی تق تق سرما و دندونه
صداها در سکوت وهم انگیز سحرگاهان
صفیر گولهها از جوخههای تیربارونه
من و چشم انتظاری تا همیشه سرنوشت این بود
شبم انگار بی پایانه این شب بی خروسخونه
محمد مستقیمی – راهی
اهل نیستان
ای اهل نیستان! هی! نی را نفروشید
ای دل ای دل، دلای دلای را نفروشید
هم آنچه نگارد نی و هم آنچه نوازد
نه نامه و نه نالهی نی را نفروشید
زایندهی این هر دو هنر خاک سپاهان
هشدار که سرچشمهی جی را نفروشید!
خود را بفروشید به هر حاکم، در ری
این نی را، این حاصل ری را نفروشید
ای همنییَکانم در نیزار جدایی!
هشدار شما هم غزنی را نفروشید!
آتش به نیستان مزنید ای ناپاکان!
هی روسپیانه رگ و پی را نفروشید
صد بار زمستان زده، روییده دوباره
سبزینهی جان برده ز دی را نفروشید
سکر ازلی از شکر نی شده حاصل
این برتر از مستی می را نفروشید
او بوده که نگذاشته از ریشه بخشکید
این بیشه و این ریشهی وی را نفروشید
محمد مستقیمی - راهی
در سوگ حکت یغمایی
فصل کوچ آمد آن لکلک رفت
سلخ خشکش زد سنجاقک رفت
کشتخان پژمرد گلخانه فسرد
از صفای گلدان میخک رفت
شد سیهپوش حبیب از این سوگ
رنگ از بال و پر زاغک رفت
از مگستان حکمت مهر برید
گویی از دشتستان چوبک رفت
گردهای تلخ به نخلستان ریخت
شهد و شیرینی از خارک رفت
نه فقط عشق و صفا رفت از کف
حکمت از خور و بیابانک رفت
محمد مستقیمی - راهی
بهمن 1400