Welcome
راهیانه، همان راهی در رایانه است
پنجشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۳
پنجشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۲
Fw: رویاندن پلهایی زنده
Subject: رویاندن پلهایی زنده
هند، استانی دارد به نام مگالایا Meghalaya. گمان میرود که اینجا یکی از پر بارانترین مناطق دنیا باشد. در این منطقه جنگلهایی انبوه و رودهای خروشان بیشمار قرار دارد.گذر از این رودها یکی از دغدغههای همیشگی مردم بوده است. اما مردم این ناحیه به جای بنا کردن پلهایی از چوب، سنگ، فلز یا سیمان و بتن و به جای استفاده از دانش مهندسی و معماری پل، سالهای متمادی است که آراسته به هنر و دانشی منحصر به فرد شدهاند!آنها پلها را نمیسازند، بلکه میرویانند!مردم ریشهها و شاخههای درختانی را که در دو سوی رودخانه قرار دارند، با دست در راستای افقی قرار میدهند و به تدریح شبکهای زنده از ریشهها و شاخهها ایجاد میکنند.طول بعضی از این پلهای زنده به حدود سی متر هم میرسد و میتواند وزن پنجاه نفر و حتی بیشتر را هم تحمل کند.از آنجا که این پلها زنده هستند، مقاومت و دوان آنها نسبت به پلهای چوبی، بسیار بیشتر است. از آنجا که میزان بارش سالانه در این منطقه از هند، ۱۵ متر است، این پلهای زنده به تدریج رشد میکنند و بر مقاومت آنها افزوده میشود.ساکنان محلی هند، بیش از هزار سال است که این کار را میکنند، آنها بیشتر از درخت کائوچو برای این کار استفاده میکنند.البته ساخت یک پل با این روش، بسیار طول میکشد و ده تا پانزده سال طول میکشد، چرا که باید با صبر و حوصله فراوان و بدون آسیب رساندن به بافت زنده درختان، آنها را در جهت مناسب رویاند. در عوض پلی ساخته میشود که برای نوههای سازنده هم قابل استفاده خواهد بود.بسیاری از ساکنان این هنر را به فرزندان خود میآموزند و به آنها یاد میدهند چطور بدون آسیب رساندن به ریشههای درختان با شکیبایی، پلهایی سبز درست کنند.این پلها نمونه والایی از پیوند انسان و طبیعت است.
Fw: چرا مردها به ندرت افسرده میشن؟
Subject: چرا مردها به ندرت افسرده میشن؟
|
دوشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۱
ترجمه شعری از لاریسا شمایلو
ترجمه شعری از لاریسا شمایلو
تقدیم شده به: جان آشبری شاعر بزرگ آمریکایی
Persian translation of a poem by Larissa Shmailo
Presented to the great American poet: John Ashbery
یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۱
چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۱
شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۱
پنجشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۱
تأویلی بر شعر نشانی سهراب سپهری
محمد مستقیمی(راهی)
۱۳۶۸
سالها پیش گمان میكردم متون ادبی، یک تأویل بیش ندارد و آنچه من میفهمم همان است كه شاعر یا نویسنده میاندیشیده
است. نمیدانستم كه یک شعر خوب به تعداد خوانندگانش
تأویل میپذیرد. تأویلی كه بر شعر نشانی سهراب سپهری نوشتهام مربوط به همان سالهاست و یكی از برداشتها
از این شعر. از كسانی كه در این متن بر ایشان
تعریضی دارم پیشاپیش پوزش میطلبم.
شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۱
جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۹۱
جمعه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۱
ویدئوهای چوپانان در آپارات
ویدئوهای چوپانان در آپارات
http://www.aparat.com/name/rahi0098 ویدیو هایی که کانال راهی منتشر کرده است http://www.aparat.com/v/5b7deb3358015a7c5105208ab5722b43312992 Thu,
جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۱
آدمي و دنياي خيال
آدمي و دنياي خيال
تخيّل
ويژگي همهي انسانهاست. در برخورد ابتدايي به نظر ميرسد كه توان تخيّل
در انسان ها متفاوت است در حالي كه چنين نيست آنچه در انسانها متفاوت است
توان تخيّل نيست چرا كه انسان هر گاه با منِ دروني خويش درگير است و از منِ
بيروني جداست در فضاي خيال به سر ميبرد. انسانها تنها در شناخت تخيّل
خويش متفاوتند و با اين ديدگاه آن ها ميتوان به چند دسته تقسيم كرد:
الف: كساني كه متوجّه تخيّلات خويش نيستند. اين گروه بيشترين افراد بشر را در بر ميگيرد يعني عامّهي مردم.
ب: كساني كه در تخيّلات خود به كشفهايي نايل شده با دلايل عقلي به اثبات آن دست ميزنند. اين گروه از انسانها را فيلسوف ميناميم.
ج: كساني كه تخيّلات خود را با دلايل و قوانين علمي اثبات ميكنند. اين گروه دانشمندان هستند.
د: گروهي كه در ساختن تخيّلات خويش ميكوشند و آنها را ميآفرينند. اين گروه مخترعين هستند.
ه: گروهي كه تخيّلات خويش را توهّم ميكنند و واقعيّت ميپندارند. اين گروه عرفا هستند و اصطلاحاً مراحل تخيّل خويش را كشف و شهود مينامند.
و: و بالاخره گروهي از انسانها كه تخيّل خود را بدون آن كه به دنياي واقعيّت ببرند به همان شكل به عنوان يك ماده خام به جامعه ارائه ميدهند. اين گروه هنرمندان هستند.
تنها هنرمند است كه در فضاي خيال به سخن درميآيد و كشف خود را به همان صورت خيالي با لوازمي كه در اختيار دارد به شكلهاي گوناگون: موسيقي، نقاشي، تنديسگري، شعر و غيره به منصه ظهور ميرساند. تخيّل اين گروه ميتواند به عنوان ماده خام در اختيار گروههاي ديگر يعني فلاسفه، دانشمندان، مخترعين و عرفا قرار گيرد. اينان با تأويل خيال هنرمندان به اثيات، آفرينش و شهود ميرسند. هنرمندي كه خود به اين مراحل ميرسد ديگر هنرمند نيست يا فيلسوف است يا دانشمند يا عارف. تنها با تأويل تخيّل خويش گسترهي تأويل را از ديگر مخاطبين ربوده و آن را به يك مورد محدود ميسازد. اين آفت بزرگترين آفت شعر ما از گذشته تا حال است كه شاعران بايد آن را بخوبي شناخته از آن بپرهيزند.
محمّد مستقيمي (راهي)
مردادماه 1387
الف: كساني كه متوجّه تخيّلات خويش نيستند. اين گروه بيشترين افراد بشر را در بر ميگيرد يعني عامّهي مردم.
ب: كساني كه در تخيّلات خود به كشفهايي نايل شده با دلايل عقلي به اثبات آن دست ميزنند. اين گروه از انسانها را فيلسوف ميناميم.
ج: كساني كه تخيّلات خود را با دلايل و قوانين علمي اثبات ميكنند. اين گروه دانشمندان هستند.
د: گروهي كه در ساختن تخيّلات خويش ميكوشند و آنها را ميآفرينند. اين گروه مخترعين هستند.
ه: گروهي كه تخيّلات خويش را توهّم ميكنند و واقعيّت ميپندارند. اين گروه عرفا هستند و اصطلاحاً مراحل تخيّل خويش را كشف و شهود مينامند.
و: و بالاخره گروهي از انسانها كه تخيّل خود را بدون آن كه به دنياي واقعيّت ببرند به همان شكل به عنوان يك ماده خام به جامعه ارائه ميدهند. اين گروه هنرمندان هستند.
تنها هنرمند است كه در فضاي خيال به سخن درميآيد و كشف خود را به همان صورت خيالي با لوازمي كه در اختيار دارد به شكلهاي گوناگون: موسيقي، نقاشي، تنديسگري، شعر و غيره به منصه ظهور ميرساند. تخيّل اين گروه ميتواند به عنوان ماده خام در اختيار گروههاي ديگر يعني فلاسفه، دانشمندان، مخترعين و عرفا قرار گيرد. اينان با تأويل خيال هنرمندان به اثيات، آفرينش و شهود ميرسند. هنرمندي كه خود به اين مراحل ميرسد ديگر هنرمند نيست يا فيلسوف است يا دانشمند يا عارف. تنها با تأويل تخيّل خويش گسترهي تأويل را از ديگر مخاطبين ربوده و آن را به يك مورد محدود ميسازد. اين آفت بزرگترين آفت شعر ما از گذشته تا حال است كه شاعران بايد آن را بخوبي شناخته از آن بپرهيزند.
محمّد مستقيمي (راهي)
مردادماه 1387
ساختار و ماهيّت شعر
ساختار و ماهيّت شعر
قرنهاست كه ذهن منتقدان عرصهي ادبيات درگير است كه تعريف جامعي از شعر ارائه دهند و هنوز كه هنوز است اين توفيق دست نيافتني مينمايد. من بنا ندارم كه به تعريف شعر برسم بلكه بر آن سرم كه به ساختار و ماهيًت آن بپردازم چرا كه روشن شدن اين دو مقوله اگر چه تعريفي از شعر را به عبارت نميآورد امًا ذهن خواننده را به يك شناخت كلًي از آن هدايت ميكند.
سهشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۱
امامزاده چوپانان (1)
روز
عاشورا و مراسم سینهزنی و زنجیر زنی که پس از مجلس روضهخوانی صبح عاشورا
دو دستهی سینهزنی و زنجیرزنی ابتدا از مسجد حرکت کرده به مزار میرفتند و
پس از آن از خیابان بالا رفته در جلوی مدرسهی ستوده از شربت آبلیمویی که
کدخدا آمحمد استادعلی (صادقمحمدی) هر ساله نذر داشت مینوشیدند و بعد به
امامزاده که آن روزها (دههی 50) با فاصله از ساختمانهای بالای آبادی بود
میرفتند و مراسم در امامزاده به پایان میرسید و این عکس آن مراسم است و
همین جا جا دارد که تاریخچهای از امام زادهی چوپانان بنویسم تا بچههای
امروز چوپانان و آیندگان خوب بدانند که تولد این امامزاده چه داستانی دارد:
چوپانان دقیقاً همزاد پدرم شیخ شل است چون من بارها از زبان او شنیدم که آب چوپانان همان روزی که من متولد شدم رو آمد و پدرم حاجمحمدعلی (بانی اصلی و اولیه چوپانان)
در آن روز دو جشن گرفت . - زادروز پدرم شیخ دقیقاً مطابق با شناسنامهاش
که باز هم شنیدم که اولین شناسنامهایست که در چوپانان صادره شده و شماره
آن هم (یک) است و تاریخ تولدش هم از صفحهی پایانی قرآن خانوادگی به
شناسنامه منتقل شده و در صحت آن تردیدی نیست-.بنابر این چوپانان در تاریخ
(دوازدهم قوس سال یک هزار و دویست و هفتاد و هفت) 12/9/1277 متولد شده است که تا 1389 میشود به عبارتی 112 سال و چوپانان 112 سال
دارد. حال ممکن است این پرسش برای همه پیش بیاید که چوپانان 112 ساله
چگونه مزار امامزادهای را در خود دارد و این پرسش بارها به ذهن من خطور
کرده بود مخصوصا در سن نوجوانی که انسان میخواهد هر چه را در اطراف خود
میبیند بشناسد
و به هر چیزی با تردید مینگرد و من هم خود این پرسش را از پدرم و از چند
تن دیگر از معمرین چوپانان پرسیدهام و از همه یک پاسخ شنیدهام و ابتدا
وقتی از پدرم پرسیدم پوزخندی زد و گفت:
امامزادهی
چوپانان داستانی دارد شنیدنی که من خود (شیخ شل) شاهد آن بودم -یعنی این
اتفاق در کودکی پدرم هم نبوده بلکه اتفاق در میانسالی او بوده - یک استاد
مقنی بود که خانه و خانوادهاش در چوپانان بودند و او هر زوز سحرگاهان از
چوپانان به سمت کوچه (مزرعههای همتآباد و نصرتآباد) در شمال چوپانان
میرفت برای کار مقنیگری و شب هنگام به خانه بازمیگشت و حدود ساعتهای 9
تا 10 شب از گردنه بالای امامزاده سرازیر میشد صخرهی نسبتآ بزرگی در
پایین کوه امامزاده درست روبروی کال امامزاده از کوه به پایین علطیده بود
(این
صخره را همهی اشخاصی که در سن من یا حتی جوانترند دیده و به خاطر دارند
که در سمت چپ جلوی امامزاده بود) استاد مقنی وقتی به این صخره میرسید بنا
بر خستگی کار روزانه و گذر چند کیلومتر از میان ریگزاران با دیدن چراغهای
چوپانان به آرامشی میرسید و هوس میکرد خستگی درکند به صخره تکیه میزد و
کیسه چپقش را از جیب درآورده و چپقی چاق میکرد و در تاریکی شب پکهای
حسابی بر آن میزد و دود غلیظ چپق را به درون ریهها قورت میداد تا
نیکوتین آن را ذرهای هم هدر ندهد و هرکس با چپق آشنا باشد میداند که وقتی
به آن پک میزنند آتش آن فروزان میشود و در تاریکی شب کویر نوری زیبا
تولید میکند و این نور تقریباً هرشب توسط چوپانانیها که پس از خستگی کار
روزانه و خوردن شام به بامها رفتهاند و در خنکای شب کویر در حالی که در
تشکهای خود دراز کشیدهاند، دیده میشود ابتدا
متعجب میشوند که آن چیست و کم کم به صرافت میافتند که این نور
معجزهایست از این صخرهی خوابیده بر دامنهی این کوه. شایعات و گفت وشنید
درباره این نور بالا میگیرد و ذهنیتها و تخیلها به کار میافتند و
پیداست اولین چیزی که
سیاهی و تاریکی جهل انسان را میپوشاند ساخت و ساز خیال است و پیداست نوری
در تاریکی تخیل را به کدام سو میبرد . این شایعات دامن میگیرد و به
باورهایی چون معجزه و امثالهم می رسد و البته این باور در ذهن استاد بنایی
به نام استاد محمدحسین نظریان
بیشتر شکل میگیرد و دست به کار ساختمان اتاقکی کوچک با سقف گنبدی میشود و
شایعات گستردهتر که استاد محمدحسین خوابنما شده و در خواب قدیسی به او
گفته است که چنین بنایی بساز و در پایان کار هم دستمزد خود را از زیر همان
صخرهی کذایی بردار به هر حال بنا را به پایان میرساند و همه میدانند که
کسی توان جابجایی آن صخره را نداشته که چیزی از زیر آن بردارد و البته خود
استاد محمدحسین - خدایش بیامرزاد - هم چنین ادعایی نداشت او ساختمان را بنا
کرد بی هیچ چشمداشتی و بی هیچ هدفی دنیایی ، حالا در باورش چه گذشته بود
خدا میداند البته هر از چند گاهی دستی هم به سر و گوش این بنای کوچک
میکشید و تا زنده بود از گاهگل کردن آن و مواظبت آن غافل نشد .شایان ذکر
است که این اتاقک تنها یک اتاق نبود بلکه در میانهی آن ستونی قبر مانند
بود که حوضچهای هم داشت که در میان آن شمع و فانوسی روشن میکردند بیشتر
به یک آخور شبیه بود تا قبر البته به یاد من زیارتکنندگان دیوارهی آن را
میبوسیدند. سالها امامزادهی چوپانان به همین شکل بود و امامزاده
نامیده میشد و زایر هم داشت اما نامی نداشت و حتی استاد محمدحسین قبل از
فوت این اتاق را دوبله کرد ولی هرگز به فکر اقامت در آن نیفتاد و متولیگری
آن را به مخیلهی خود راه نداد ناگفته نماند که این اتاقک سالها پناهگاه و
خوابگاه مردی از دنیا بریده به نام محمد حسینخان بود که به نظر بچهها
دیوانه بود و گهگاهی کودکان ده برای تفریح و سرگرمی به سراغ او میرفتند که
روزها را در کال امامزاده و شبها را در خود امامزاده میگذراند و از
نذر و نیاز بعضی که قرضی نان و پرسی غذا برایش میآوردند ارتزاق میکرد و
اغلب اوقات از دست بچهها به امان میآمد چون او را (تنبکو) مینامیدند و
به او سنگ میزدند و او هم وقتی از کوره درمیرفت چند گامی در پی آنان
میدوید تا آنان را بترساند و بچهها هم میگریختند بگذریم برگردیم به داستان امامزاده به هر حال آمد و آمد تا حسین سلطانی بازنشسته شد
و بیشتر وقت خود را پس از بازنشستگی در امامزاده میگذراند او کم کم به
صرافت افتاد که بهتر است سر و سامانی به آن بدهد و دست به کار شد و صندوق
نذوراتی به دیوار آویخت و داستانهایی که من بارها از زبان خودش شنیدم از
کرامات این امامزادهی بینام و نشان از خود درآورد و البته از نذوراتی که
مقبول افتاده بود هم سخن میگفت و صاحب نذر را شاهد میآورد که البته
حقیقت داشت چون رسیدن به آرزوی نهفته در نذر 50 در صد و احتمال برآورده شدن
کم نیست خوب برای من و امثال من رفتار آقای حسین سلطانی که فردی مذهبی با اعتقادات و باورهای خود بود پذیرفتنی بود گرچه
گهگاهی با او به بحث پرداخته بودم که این جا کسی دفن نشده و چه و چه اما
آب در هاون کوبیدن بود تا آن که روزی از روزها که سری به آقای سلطانی زدم
دیدم که قابی بر دیوار امامزاده زده که در آن شجرهنامه امامزاده تا امام
موسیکاظم (ع) مشخص شده است و وقتی با اعتراض من روبرو شد گفت دیدی تو
اشتباه میکردی من به قم رفتم و شجرهنامهی آقا را یافته و با تایید علما و
مراجع تقلید نوشتهام و آوردهام و این است
که میبینی و از آن روز امامزادهی چوپانان شد امامزاده سیدجلالالدین
با همهی کرامات و معجزههایش که گاهی از زبان امروزیها میشنویم و
کامیونداران چوپانان که آماری قابل توجه هم دارند بر پیشانی یا بر لاستیک
گلگیرهای کامیونهاشان نگاشتند که :یا امامزاده سیدجلالالدین! و نذر و
نذورات آقا بالا گرفت و هر روز از روز پیش صندوقش پر پول تر شد و استطاعت
گسترش خانه پیدا کرد و خیرینی هم پیدا شدند و آن اتاقک کوچک بزرگ و بزرگ تر
شد و عنوان آستان را هم پذیرفت و امروز مسافران طریقالرضا ساعاتی را بر
آستانهی آقا میآسایند و لابد نذوراتی هم به صندوق میاندازند و اخیراً
ساختمان زایرسرای آن هم که هتلی کوچک است به بهرهبرداری میرسد.
20/7/1389
سهشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۱
پنجشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۱
شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۱
«آیینهپردازان» از دیدگاه راهی منتشر میشود
داخلی خبر ادبيات |
«آیینهپردازان» از دیدگاه راهی منتشر میشود
محمد مستقیمی(راهی) کتابی با عنوان «آیینهپردازان» را در دست انتشار دارد. در این کتاب شعر و ساختار شعر از دیدگاه این شاعر و منتقد و براساس تعریف او از شعر بررسی شده است. وی همچنین کتابی در نقد اشعار قیصر امینپور را آماده انتشار و در نوبت چاپ دارد._ |
یکشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۰
اشتراک در:
پستها (Atom)